مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هوای آلوده» ثبت شده است

شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۳۱ ب.ظ

دلدادگی یک منظومه به تو!

تقریبا،تمام سیارات این منظومه،عاشق تواند!که اگر پای چیزی شبیه عشق در میان نبود،این قدر،حول تو چرخیدن،انتخابشان نبود پس از این همه سال.

و البته بعضی ها عاشق ترند در این میان از دیگری...بسته به خریدن نهایت گرمایت به جان!

تعبیر شاعرانه ای ست این حرف ها و زمین شاید نه به اندازه ی عطارد و زهره،اما به اندازه ی خودش و تمام میلیاردها ساکنان زمینی اش،عاشق تواند!البته باز آدم ها هم نه به اندازه ی زمین!آدم ها بیشتر ادای این جور چیزها را در می آورند و نه بیشتر...

مثلا زمین اگر که این روزها ندارتت زیاد نه آنکه ابرها باعثش شده باشند یا تو از سر قهر کسوف کرده باشی و این حرف ها....نه... این بار آدم ها زیادی شلوغش کرده اند و گرد و غبار به راه انداخته اند با این مدل از زندگی!

بیچاره زمین!ما که حواسمان نیست...نظاره مان به آسمان کم شده...اما زمین سرفه میکند مدام و ما نیز پرده ای شده ایم که درخشش شفاف رخسار تو را بر زمین پوشانده است و حال و احوالش بدتر کرده است از پیش! کی رسد که این غبار در چشم های زمین به گریه بیاندازدش خدا می داند فقط!

ولی بین خودمان باشد.ما هر آنقدر هم که بد و شلوغ باز و گرد و خاک راه انداز اما زمین خیلی هم دل ندیدنت را نداشته و ندارد هنوز...گریه اش نزدیک است.

شعله هات را کمی تاب ده... سرخ کن گونه هات...خلاصه آنکه تا زمان باقی ست کمی به خودت برس خورشید عزیز!

حتی اگر دوباره دیدارِ شفاف تو و زمین برای اندکی باشد و تمام ماجرای آدم ها و شلوغ بازی هایشان،این پاییز و زمستان نیز تکرار شود از نو،تکرار...

براده های یک ذهن:

صدای سرفه های ممتد تهران،گم شد،در هیاهوی خیابان هاش...

۱ نظر ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۵:۳۱
یاس گل