عظمتِ درون
می دانی؟
یک جا نوشته بود اگر کسی در نگاه شما با عظمت است این عظمت درون خود شماست و من فکر کردم نه همیشه اما گاهی همین طور است.
اگر این روزها او در نظرم بزرگ است و محترم،به این دلیل است که می توانم علاقه مندی های زندگی ام را در زندگی اش ببینم.می توانم بخش اعظم آن چیزی که همیشه آرزویش را داشته ام و دارم در سبک زندگی او ببینم.اما خب،فقط می توانم از دور به تماشای زندگی اش بنشینم،همین.
این خیلی آزاردهنده است اما چه می شود کرد؟چاره چیست؟
امروز با خودم گفتم نمی شود این طور ادامه داد،نمی شود هی نشست و غصه خورد و گریه کرد.
باید بلند شوم و بچسبم به زندگی ام.باید مشتاقانه در مسیری که همیشه دوست داشتم در آن باشم و حالا هستم(ادبیات)،گام بردارم.باید عاشقانه روی پایان نامه ام کار کنم،کتاب بخوانم،برای فصل دوم مجله تمشک آماده شوم و از تمام این چیزها لذت ببرم.از همین نعمت هایی که در اختیار من است و فرصت بهره بردن از آن ها را دارم.
ایما که گفت دارد یک بار دیگر برای کنکور ارشد معماری آماده می شود،یاد روزهای قبل از قبولی خودم افتادم.یادم آمد باید از خدای بزرگ متشکر باشم که بالاخره مرا از آن روزهای پر از حسرت نجات داد و مرا به کام دلم، به آرزویم رساند.
آیا همین ها برای شادمانی یک انسان کافی نیست؟