دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۳ ب.ظ
نامت شِکَرین است
گاهی تلخیِ روزگار ذائقهام را به هم میریزد. زندگی برایم خالی از طعم و مزه میشود و لقمههای کوچکِ شادی از گلویم پایین نمیرود.
سفرهای برابرِ من باز است و من به جای خوردن و نوشیدن از آن، به همان یک اتفاقی میاندیشم که این همه رنگ را در نظرم بیرنگ کرده است. اینطور وقتها فراموش میکنم سپاسدارِ تو باشم.
وقتی دچار این گرفتگیِ خاطر میشوم باید پیش از خوردن هر چیز، با بامیهی نامِ تو افطار کنم. باید بخوانمت.
نامت شکرین است. بر لب که مینشیند کامم را شیریت میکند.
《یا من ذِکرُهُ حُلْوٌ》
۰۳/۰۱/۱۳
سلام.سلام.سلام
چه روزهداری قشنگ تر از این؟!