مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۲ ق.ظ

اعضای حلقه

خواب می‌بینم که: شب است. شب است و ما در ساختمانی بزرگ اقامت کرده‌ایم. شبیه دانش‌آموزانی که به مدرسه شبانه‌روزی رفته‌اند یا دانشجویانی که ساکن خوابگاهند. وَ من عضو یک حلقه‌ام. حلقه‌ای که نمی‌توانم به درستی تشخیص دهم حلقه‌ای است مذهبی، جادویی یا تلفیقی از این دو.

ما اعضای حلقه می‌دانیم شب‌ها در معرض خطریم. هر شب یک نفر از سوی نیرویی اهریمنی و نادیدنی انتخاب می‌شود و به خاک و خون کشیده می‌شود. اصلا به عمد تن به این خطر داده‌ایم تا بلکه یک نفر از میان ما جان سالم به در ببرد و تشخیص دهد این نیروی اهریمنی کیست، کجاست و چگونه می‌توان نابودش کرد. شب‌هایمان چه ترسناک است...

 

با صدای عبور یک هواپیما از فراز آسمان، از خواب بیدار می‌شوم.

۰۳/۱۱/۲۲
یاس گل

نظرات  (۱)

خوابیم و همه‌چیز تعبیر خیر دارد در این خواب‌ها تا لحظه‌ی بیداری.

پاسخ:
تا لحظه بیداری‌...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">