مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

این آتشِ همیشه روشن

حالا تنها چیزی که مهم است این است که من از این دروازه عبور کرده‌ام. که دیگر‌ شهروند همین شهرم و به نفرین شاعران دچار نخواهم شد.

از این پس دیگر‌ نمی‌میرم. دچار نیستی نمی‌شوم.

خوشا این رستگاری. خوشا این جاودانگی.

حالا دیگر مهم نیست چه کسی پشت دروازه‌ ایستاده است. رفوزگی و حرمانش بماند برای آنان که نخواستند از این درها عبور کنند. که نخواستند پذیرای مهر ما باشند.

ما از دیگران، از قلب‌های تهی از مهر آن‌ها کناره خواهیم گرفت و حیاتی شرافتمندانه را کنار این آتش جاودان و همیشه روشن ادامه خواهیم داد.

سربلند و خشنود.

۰۴/۰۵/۱۶
یاس گل

نظرات  (۳)

رفتی کربلا.؟؟؟؟

پاسخ:
نه. تا به این سن قسمتم نشده.

(دروازه‌ای که ازش صحبت کردم، دروازه دیار عاشقیه. اما جالب بود برام که کربلا رو برات تداعی کرد.)

منم فکر کردم رفتین کربلا

و البته چه تفاوتی داره عاشقی با این موضوع

 

پاسخ:
خوش به سعادت اون‌ها که الان توی مسیرن

البته شاید تمام ما، هدف ما در این دنیا حفاظت از همین قطعه و آتش بوده که دست هر نااهلی بهش نرسه 

و اگر حتی به اندک زمانی کسی به ناحق خواست این آتش را لمس کند و یا برای خاموشی آن کوششی کند، به پشت دروازه های مهر ایمان تبعید خواهد شد. 

این شهر به مثابه انگشتر سلیمان نبی ست که رسیدن آن به دست هر جنبنده ای خطاست.

پاسخ:
همین‌طوره. دیدگاه زیباییه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">