سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۴۷ ب.ظ
یک خبر،یک نفر،یک حال خوب...
دارد برایم از دردهای این روزهایش می گوید.
می گویم:من هم حال خوشی ندارم.انتظار دارد دیوانه ام می کند.
می گوید: انتظار چه؟
می گویم:یک خبر،یک نفر،یک حال خوب...
فکر می کند که منظورم از این حرف ها این است که مثلا منتظرم تا یک مرد پیدا شود و خبرهای خوبی شود و ...
می گذارم همینطور فکر کند.چیزی نمی گویم.
در حالی که این طور نیست.
انتظار یک نفر،انتظار از یک دوست است که دلم می خواست در لحظه های سختی ام کنارم باشد.اما نمی توانست.نمیشد.
انتظار یک خبر،همان خبری بود که به خاطر شنیدنش گوش به زنگ تلفن هستم...دقیقه های زجر آور...
به همین سادگی!
یک خبر،یک نفر،یک حال خوب...
می گویم:من هم حال خوشی ندارم.انتظار دارد دیوانه ام می کند.
می گوید: انتظار چه؟
می گویم:یک خبر،یک نفر،یک حال خوب...
فکر می کند که منظورم از این حرف ها این است که مثلا منتظرم تا یک مرد پیدا شود و خبرهای خوبی شود و ...
می گذارم همینطور فکر کند.چیزی نمی گویم.
در حالی که این طور نیست.
انتظار یک نفر،انتظار از یک دوست است که دلم می خواست در لحظه های سختی ام کنارم باشد.اما نمی توانست.نمیشد.
انتظار یک خبر،همان خبری بود که به خاطر شنیدنش گوش به زنگ تلفن هستم...دقیقه های زجر آور...
به همین سادگی!
یک خبر،یک نفر،یک حال خوب...
۹۶/۰۳/۳۰