کمی زمان لطفا!
امروز از آن روزهاست...از آن هفته ها...
از آن هایی که دلت می خواهد یک محال،یک ناممکن،به ناگهان،حالت را کمی بهتر کند.به بهبودی رساند تو را.
مثلا این هفته ات تمام شود و شنبه ی بعد که از راه می رسد ببینی انگار نه انگار که یک هفته گذشته است،که هفت روزِ از تقویم!
مثلا ببینی هفته ی پیشت اصلا جزء روزهای تقویم نبوده است،زمان از دست نداده ای.
ببینی خدا برایت زمان خریده است.به قدر یک هفته.همان یک هفته ای که تو کارهایت را خوب پیش نبرده ای.درجا زده ای.آنقدر اتفاق های غیر قابل پیش بینی برایت ردیف شده است که تو رو به روی تمام برنامه هایت یک علامت ضربدر زده ای...که یعنی نشد،که یعنی انجام ندادمش،که یعنی نرسیدم.
و بعد با خیال راحت به شنبه ات لبخند بزنی و از نو برنامه ات را پیش ببری.بی هیچ ناراحتی و تشویش.
اما خب،می دانی که نمی شود.که اگر هم بشود این جور نیست که از تقویم نگذشته باشد.اما شاید برکت زمانی آن روزت،برکت زمانی آن هفته ات زیادتر شود.
امروز از همان روزهاست...از همان هفته ها...
از آن هایی که به خرید زمان توسط خدا نیازمندم.به برکت زمان.
خدایا!
کمی زمان لطفا!