مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۴۲ ب.ظ

7اردیبهشت1397

اخبار،گزارش آقای حسینی بای را نشان می دهد.سراغ داوطلبان کنکور کارشناسی ارشد رفته است و به رسم هرسال با تعدادی از آن ها مصاحبه می کند.از بین تمامی آن ها،در دلم آن دو نفری را تحسین میکنم که یکی 12 ماه برای این کنکور آمادگی کسب کرده و دیگری که می گوید باید تحصیل را ادامه داد.در ذهنم جمله ای که پیش تر از فردی دیگر شنیده بودم تکرار می شود:برای اعتلای ژاپن! و ایران را جانشین ژاپن می کنم و در دل می گویم:برای اعتلای ایران.

دلم می خواهد از الان تا صبح فردا بارها صوت ارسالی فرناز را گوش کنم.دعاهای او را،انرژی های او را...و بعد بار دیگر به او غبطه بخورم و در دل بهترین ها را برایش از خدا طالب شوم.

دیگر چیزی به کنکور فردا صبح نمانده است.کمی از گلستان سعدی را باید مرور کنم.کمی هم از بدیع.

یاد صحبت های دیروز طبیب می افتم:درس خوندن خوبه ولی نه با اضطراب.

به این فکر میکنم چرا گفت می توانی در خانه هم بنشینی و درس بخوانی!این را به خاطر مزاجم و اضطراب من میگفت یا واقعا عقیده ش این بود؟

از دیروز به حرف های او فکر کردم.فکر کردم و فکر کردم.بعد آرامشی وجودم را گرفت.قبل از ورود به اتاقش به خدا گفته بودم که من به دیدار تو می آیم.این تویی که از زبان طبیب حرف میزنی.و از این رو آرامشی وجودم را گرفت.

اینکه مهم نیست در آزمون 1397 چه پیش آید.اگر که روزی من قبولی در کنکور امسال باشد پس یقینا با توجه به تلاشم پذیرفته خواهم شد و اگر که نه ... :

به نانهاده دست نرسد و نهاده هرجا که هست برسد.

این را سعدی می گوید.نهاده یعنی آنچه که روزی آدمی ست.

تا فردا صبح چیزی نمانده است.باید بروم کمی بدیع بخوانم.کمی بیشتر گلستان سعدی.باید صوت ارسالی فرناز را بارهای بار گوش کنم و ... .

۹۷/۰۲/۰۶

نظرات  (۶)

موفق باشی :-)
پاسخ:
متشکرم . متشکر
چطور دادی کنکورو؟ 
پاسخ:
چطور دادم که ... بعید میدونم نتیجه دلخواهم رو امسال بگیرم
تو موفق میشیییی یاسمن جون:)
پاسخ:
آرامی خیلی متشکرم ازت

امسال این حوالی بارن زیاد بارید و من هر بار زیر بارن یادت بودم.

باز امروز دارد بارن میبارد .حالا من چه کسی را دعا کنم؟!

امیدوارم آنچه به صلاحت هست بشود.آنچه به صلاحمان هست و خدا آنطورمان را دوست داد همان طور شود.

پاسخ:
زینب جان.واقعا به وقت بارون تونستی یادم بیفتی؟پس هرچند که اینجا چندان زیر بارون نبودم اما اونجا انگار بودم.
راستی یادم نرفته باید اون ایمیلت رو بخونم ها.ان شاء الله به زودی شروع می کنیم
۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۳۰ متینا عروجی،یک دوست مجازی😂
یاسمن عزیزم،سلام✋

راستش میخواهم  که از این به بعد گاهی اگر که فرصت شد زیر متن هایت یک کامنت درست و حسابی بگذارم...امرور موقعش شده است..همان طور که تو انرژی مثبت زیادی برایم میفرستی،من هم الان دارم یک دسته گل رز صورتی را در خیالم به تو میدهم و تو از خوشحالی مرا بغل میکنی!
چقدر عجیب است از کسی که تا به حال او را ندیده ام انتطار چنین عکس العملی را دارم..مگر نه؟
خلاصه اینکه مطمئن هستم قبول میشی😀😀

پاسخ:
متینا!
کاش بدونی چقدر با حضورت به من شادی میدی.باور کن وقتی این حرف ها رو می زنی بیشتر از هر زمان آرزو میکنم ببینمت.
خدا!شکرت بابات متینا.
خیییلی گلی تو آخه
خوشحالم آشنا شدیم!
پاسخ:
من هم همینطوور

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">