مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۵۴ ب.ظ

میلیاردها میلیارد انسان عاشق!

کسی که قسمت تو از زندگی باشد،با گریه و  التماس تو،به تو باز نمی گردد.با پای خودش دوباره از آن تو خواهد شد،با خواست خدا.

پس اگر در جایی از زندگی،کسی را که فکر میکردی دوستش داری،از دست دادی-خصوصا اگر آن شخص با پای خودش از زندگی ات رفته بود-خودت را به هر دری برای بازگشت مجدد او نزن!الکی خودت را زخم و زیلی نکن.

اتفاقا بعد از کمی اندوه و زاری بنشین و به خودت فرصت فکر کردن بده.فکر کن و ببین اصلا آیا او واقعا همانی بود که تو تصورش را داشتی؟اصلا به خودت و زندگی ات می آمد؟تو را که از خود واقعی ات دور نکرده بود؟

بنشین و به تمامی  این ها فکر کن.سعی کن احساس واقعی ات را از لا به لای تمامی احساس های موجود در دنیا نسبت به او ،پیدا کنی.شاید یک آن به خودت بیایی و بگویی اتفاقا او اصلا هم جنس من نبود!پس چرا فکر میکردم که خوشبختی من در دست های کسی جز او نیست؟

می دانی؟من از سال های دور و سال های خیلی خیلی پیش از این، چیز زیادی نمی دانم اما امروز،دنیا، دنیایی است که خیلی ها در آن مدعی عاشقی اند.انگار تک تک آدم ها درگیر از دست رفتگی یک معشوق،یک دلبر،دچار یک جور شکست عاطفی دمادم اند.اما راستش را بخواهی،من احساس میکنم،خیلی از این آدم ها دارند حتی به خودشان هم دروغ می گویند!نه آنکه کسی را دوست نداشته اند،نه!اما همه ی این آدم ها نمی توانند عاشق بوده باشند که اگر چنین بود من ایمان داشتم دنیا،دنیای بهتری می بود.

اگر واقعا به اندازه ی تمام آدم هایی که پست های عاشقانه می گذارند و در رفتن عزیزی زانوی غم به بغل گرفته اند و شعر می گویند،عاشق وجود داشت،دنیا،دنیای این چنینی نمی توانست باشد.

این آدم ها،فقط از آنجایی که همه را،دست در دست یک معشوق دیده اند،احساس کرده اند حرف نزدن از این مقوله،از نگاه دیگران می تواند،یک جور عیب و عار محسوب شود و به دم دسترس ترین آدمی که در زندگی شان سراغ داشته اند،رجوع کرده اند تا سعی در تولد یک عاشقانه داشته باشند.

و خب البته...به چنین چیزی هم نخواهند رسید.آن ها فقط احساس دوست داشتن و خوش آمدنشان از دیگری را تفسیر به عشق کرده اند.

کاش میشد که بفهمی از میان این میلیارد ها میلیارد آدمِ روی کره ی زمین،واقعا چند نفرشان یک عاشق واقعی بوده اند و مبتلا به یک عاشقانگی درست...

که واقعا چند نفر در کنار آنی هستند که باید باشند...که جفت و جور همند...

به یقین این کار،کار سختی است اما تو درمورد خودت،همیشه سعی کن که عشق را به این دوست داشتن های معمولی و رایج،ترجیح دهی.

سعی کن احساس های مشابه خودت را به قداست عشق ربط ندهی.

حتی اگر توانستی سعی کن اصلا با کسی که از آن تو نیست وارد یک ارتباط عاطفی نشوی.می پرسی من از کجا می توانم تشخیص دهم که او آن من است یا دیگری؟

خب این هم کار خیلی خیلی سختی است اما تفکر مداوم تو درباره ی چند و چون این آدم و بستن دریچه ی قلبت تا زمان اطمینان،تا حد زیادی می تواند به تو کمک کند.

هر وقت دچار احساسی نسبتا خوب نسبت به کسی شدی با خودت هرچه سریع تر خلوت کن و فکر کن چقدر از چیزهایی که تو دنبال آن هستی در این فرد وجود دارد و چقدر چیزهایی که تو بیزار از آنی؟

زمان،راهنمای فوق العاده ای است.به او اعتماد کن.

گذشت زمان همه چیز را برای تو روشن خواهد کرد...

۹۷/۰۳/۱۱
یاس گل

عشق

نظرات  (۶)

وای چه خوب بود
حس خوش اومدن یا نهایتا دوست داشتن رو تفسیر به عشق میکنیم
یا حتی گاها ادما حس میکنن چون همه دم از عشق میزنن لابد ماهم باید یه جوری به زور حس خود عاشق پنداری و یا شکست عشقی خوردن رو در وجودمون ایجاد کنیم،نکنه از بقیه عقب بمونیم.
کلن خیلی خوبیم😁
+من که اعتقاد دارم آدم واقعا باید  قلبشو بسپره دست خود خدا از شر دلبستگی های رنگارنگ پرجاذبه دور و بر.اون وقته که مزه ی عاشق شدن واقعی رو بهش میچشونن.
چه دلبستگی های خواستنی ای که بعد از گذر زمان آدم میشینه و به خاطر نداشتن و نرسیدنش هزار بار خدارو شکر میکنه
پاسخ:
واقعا همینطوره
بارها شکر می کنیم که اون چیزی که یه زمانی فکر می کردیم بهترین اتفاق می تونسته باشه،در واقع چندان هم بهترین نبوده.چه بسا بد میشده برامون اصلا
من باهات موافقم
کی بهتر از خدا منو میشناسه؟پس همون بهتر به خودش بسپارم جفت و جورم رو در زمان خودش بفرسته.حتی اگر طول بکشه
چه عجب من هم پست هم تقریبا در همین مضمون هست که چه جور بعضی ها زود عاشق میشن؟
پاسخ:
آره آرامی.واقعا چطور؟
موافقم با اینکه گذشت زمان همه چیز رو حل میکنه و بهمون کمک میکنه که بهتر تصمیم بگیریم.فکر میکنم عشق واقعی با گذشت زمان به وجود میاد.نه اینکه یه عادت باشه بلکه چیزیه که هرروز انگار جدیده در صورتی که دوست داشتن میتونه مرحله عمیق و یک نواخت تری باشه.خود من دوست دارم که قبل از عشق دوست داشتن رو تجربه کنم.
پاسخ:
وجیهه
میگم چیزه
ممنون که نظر میذاری 🙈🙊
حواسم هست ها

راستی برات چیزی که خواستی رو دعا میکنم
دوست داشتن قبل عشق
عالی بود...
من عشق الهی میخوام
و عشق فردی که منو به این عشق نزدیک کنه
پاسخ:
عشق پاک و قشنگ و تعالی بخش
سلام. کارت خیلی باارزشه یاسمن. متاسفم که بهت خبر می‌دم تعداد کمی از آدم‌ها حتی اگه موبه‌موی جملات تو رو حفظ کنن، وقتی توی اون روزای سخت و پرتصمیم قرار بگیرن، حرف‌های تو رو به‌یاد می‌آرن.
چه حرف قشنگی زدی اونجا که گفتی اگه این همه عاشق تو دنیا هست، پس دنیا باید جای قشنگ‌تری می‌بود. (ببخشید که عین جمله‌ت رو خفظ نیستم.)
و در آخر این‌که به کامنت‌هات خیلی حسودی‌م شد. من وبلاگ ندارم؛ ولی درمورد پست‌هایی که توی اینستاگرام می‌ذارم خیلی دوست دارم بقیه بیان دیدگاه خودشون رو بگن. اما غیر از تو و چند نفر دیگه که اغلب از بچه‌های دوچرخه‌ان، بقیه راجع به عکس و زشتی و زیبایی قلمم کامنت می‌ذارن.
ببخشید طولانی شد.
پاسخ:
اصلا باورم نمیشد نظر جدیدی که تو وبم گذاشته شده توسط بهمن ارسال شده!
خیییلی خوشحال کننده بود.آخه اینجا هم مثل صفحه اینستای تو یه سری آدمای ثابت و همیشگی داره که من دلم به اومدن همونا خوشه.
همیشه ورود یه آدم جدید خصوصا اگر آشنا هم باشه برام خوشحال کننده ست.
من واقعا پست های اینستات رو دوست دارم.چون هم خوب مینویسی و نثرت برام تکراری نیست هم اینکه گیرایی داره و برام موضوعات انتخابی ت جالبه.موضوعاتت قشنگ مال زندگی خودته.
اتفاقا من چند وقت پیشا به کامنتات نگاه می کردم میگفتم فلانی و فلانی چرا برا من نظر نمیذارن برا بهمن میذارن 😂😂😂
بگذریم
واقعا حضورت خوشحال کننده بود
خدایا ممنون

یاسمن یه پیشنهاد،چرا این متن هایی که توی وبلاگت می نویسی و به هم تقریبا مرتبط ان رو توی یه کتاب با عنوان داستان های کوتاه چاپ نمی کنی،من یه کتاب هاای خوندم که واقعا متن های تو از اون کتاب ها بهتر بودن،

پ.ن:دقت کردی یادم رفت سلام کنم؟؟  :دی

پاسخ:
متینا ی قشنگم سلام.
متینا من فکر میکنم مردم بیشتر دنبال داستان و رمان باشن تا مطالب ناپیوسته ی وبلاگی من.یعنی میشه رفت پی چاپش ولی خیلی بفروش نشه شاید.برای چاپ کتاب یه ایده داستانی تو ذهنمه که خب خیلی مستلزم ورودم به دانشگاهه.منظورم رشته ادبیات.اگر میسر بشه خیلی میتونم نزدیک تر بشم به چیزی که مد نظرمه.
در ضمن...این نظر لطفته واقعا که میگی از اون کتاب ها بهتر بوده :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">