مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۴۰ ب.ظ

من می توانم هنوز،احساس خوشبختی کنم وقتی...

من،در نهایت،طی یک تفکر منطقی با خودم،به این نتیجه رسیدم،که تاهل ،می تواند،خیلی چیزها را در زندگی آدم تغییر دهد.آنقدر که دیگر، نه از زینب باید توقع آن همیشگی بودن هایش را داشته باشم و نه از الهام.

من در نهایت،طی یک تفکر منطقی با خودم،به این نتیجه رسیدم، که با تمام شدن دوره هایی خاص از زندگی که آدم ها را به هم ربط می دهد،سلسله ی روابط نیز می تواند،تا حد زیادی تحت تاثیر آن قرار بگیرد و بنابراین،همیشگی بودن های فاطمه ها نیز با فاصله گرفتنِ هر چه بیشتر از دوران کارشناسی،به پایان رسیده بود.

من،درباره ی اتمام دوستی ها حرف نمی زنم،بلکه از کاستی ها و خلل های ناگزیر و احتمالی در دوستی ها حرف می زنم.

از اینکه تو،ممکن است در روزهایی از زندگی،وقتی که در کنار صمیمی ترین رفیقت نشسته ای،وقتی که از یک دورهمی دوستانه و جانانه در کنار بهترین دوستانت در حال بازگشتی،وقتی که پس از یک مکالمه ی طولانی با رفیق ترین رفیقت احساس سبکی کرده ای،در تمامی آن لحظه ها تصور کرده باشی، چنین دوستی هایی هرگز دچار آسیب نخواهند شد و به پایان نخواهند رسید چرا که معنای حقیقی دوستی را از رفاقت با فلانی بود که دریافته بودی.حتی از فکر کردن به اینکه شاید روزی همین بهترین ها،دیگر در زندگی ات چندان هم نقش پررنگی نداشته باشند،خنده ات می گرفت.

اما چه بخواهی و چه نه،بالاخره روزی می رسد که تو، باید باور کنی،دوستی های دنباله دار و تا همیشه،برای تک تک آدم های دنیا قابل پیشامد نیست.

باید بپذیری که در نهایت، حتی اگر تو صاحب یک زندگی مستقل نشوی،هر یک از آن ها حق تشکیل زندگی،همسرداری،بچه داری و خیلی کارهای دیگر در زندگی را دارند.

می دانی تنها کاری، که تو در این شرایط می توانی انجام بدهی چیست؟اینکه مثل من،در شبی از شب های تنهایی ات در خرداد ماه،آنجا که یاد تنهایی جودی افتاده ای،کمی برای خالی شدن خودت از این اندوه،در خلوتت اشک بریزی و از فردای آن روز،از خداوند بخواهی که تو را بی نیاز از رفاقت های گاه و بیگاه دوستانت کند.

و بعد برای ساختن یک زندگی مستقل(حتی تو فکر کن که اصلا یک زندگی همیشه مجردانه)،دست به کار شوی.

روی پاهای خودت بایستی و بگویی:من،به تنهایی،توانایی رقم زدن یک خوشبختیِ به دور از وابستگی را دارم.به یاری او...

و آن وقت است که می توانی به روزهایت لبخند بزنی و بی آنکه منتظر دریافت سلام و چه خبر های دوستانت باشی،هنر جدیدی یاد بگیری،آشپزی کنی،کتاب های بیشتری بخوانی،بنویسی و هنوز احساس خوشبختی کنی... در کنار خانواده ات.

۹۷/۰۳/۱۴

نظرات  (۱۰)

چقدر لذت داشت خوندن این پست برام همزمان با گوش دادن اقای صدا ... ابی ...
امیدوارم همیشه به دور از وابستگی ها خوشبخت باشی ... :)
پاسخ:
چه کیفی میده ها
آهنگ خواننده محبوبت رو بذاری متن بخونی
کلا موسیقی خیلی جاها به تلطیف فضا کمک میکنه
میتونم درک کنم و بفهمم چقدر درد و رنج تحمل کردی تا به این تصمیم منطقی رسیدی.امیدوارم تصمیمت از ته دل باشه و هیچوقت فراموشش نکنی.و دیگه ازرده خاطر نشی
پاسخ:
باید بتونم.تمام مشکلم همین بود که هربار نخواستم و با شروع موقتی صمیمیت ها یادم رفت تنهایی هامو.اما این بار باید بتونم 😉
میتونم بفهمم چه بغضی پشت این کمرنگ شدن دوستی ها هست.ما فکر می کنیم دوستی هامون همینطوری در بهترین حالت،در نقطه اوج باقی می مون و انتظار داریم دوستامون همون دوستای نزدیک جون جونی باشن ولی نمیشه.این غم انگیزه ولی باید بپذیریم که بعضی افراد با ازدواج وارد مرحله جدیدی از زندگیشون میشن و نمیتونن رابطه قبلیشون رو با دوستانشون حفظ کنن.این شاید طبیعی باشه شایدم ضعف باشه ولی به نظر من باید یه کاری بکنیم که اینطوری نشه.باید برنامه ریزی کنیم.وارد شدن یه فرد جدید به زندگی ما نباید باعث کنار گذاشتن بقیه آدم ها بشه.
میدونی این برنامه ریزی ای که میگم خیلی خوش بینانه است.شاید هم باید سعی کنیم همینطوری مستقل بمونیم و از دیگران انتظار نداشته باشیم که تا همیشه باشن.
پاسخ:
من خودم هم از ازدواجی که بخواد انقدر آدم رو دور کنه از خیلی چیزا خوشم نمیاد.البته واقعا در مورد همه هم صدق نمیکنه ها.یکی از دوستام هست که میگه حالا قضیه ی اون برعکس منه.یعنی متاهل شده و دوستاش اینو کنار گذاشتن.میگفت در حالی که من واقعا ساعت ها تو خونه تنهام و میگم چطور رفیقام انقدر راحت منو پس زدن بعد ازدواج.
به هرحال همه اینا خوب باشه یا بد من تجربه کمرنگ شدن رو این روزا خیلی احساس کردم و باید این وابستگی تموم میشد.چون حتی اگر دوباره از طرف تک تک دوستام صمیمیته برگرده باز هم موقتی خواهد بود.باز هم...و من تحمل ناراحتی دوباره رو نداشتم
متن هات خوشگله ها:)
عاشق بشی خودت بیایم شیرینی بخوریم فقط ما رو فراموش نکنیااا😀( شیطون میشوم💜)
یاسمن جون آره میدونم ولی چه میشه کرد.
پاسخ:
ممنون آرامی
:)) باشه . حتما . بعید می دونم اینجا رو ول کنم.
دقیقا منم این حس هارو تجربه کردم و پشت سر گذاشتم
اصلن ربطی به تاهل و تجرد نداره ها
کلن در طی گذر سال ها،زندگی ادما که عوض میشه،شدت یه سری روابط کمتر میشه و دوستی های جدید جایگزینش.حالا میخواد به واسطه تاهل باشه،به واسطه تحصیل و دغدغه شغلی و تغییر مکان زندگی و...
البته قبول دارم که دوست خوب نعمته و نباید به راحتی از دستش داد
اما گاها فضای زندگی ها آدمو ناگزیر میکنه از فاصله🙁
+الان جای نیلوفر خالی بیا یاد کنه از شب هایی که تا صبح دوتایی فک میزدیم و حالا....😔
پاسخ:
آره نمیشه گفت هرکی متاهله اینطور میشه
در مورد من کسایی که متاهل شدن اینجور بودن در مورد تو یا دو تا از دوستام عکسش بوده.

ای جان.حالا باز شما دو تا با هم متاهل شدید.یعنی شرایط به نسب یکسان تری دارید و جنس دغدغه هاتون یه کم عوض شده.ولی کلا خیلی سخته
خیلی خوش حالم که این تصمیم رو گرفتی و میدونم که همه چیز خوب پیش میره!حتا به قیمت تنهایی!


پاسخ:
سلام سارا.خوبی؟
آره...این بهترین تصمیمی بود که میتونستم بگیرم و الان واقعا بهترم.لااقل دیگه منتظرشون نیستم
سلام بر دوست عزیزم یاسمن بانو!
به قول آن حدیث که به گمانم از مولا علی بود همنشین خوب بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از همنشین بد.و من برات آرزوی یک عالمه دوست های خوب و دوستی های پایدار دارم.
گرچه آدم ها هیچ وقت غیر خدا کسی رو نخواهند داشت 
پاسخ:
سلاااااام زینب
چطوری؟
امروز اومدم وبت،کامپیوترم یهو پرید نشد پستت رو بخونم.
الان میام دوباره.

زینب واقعا فقط خودش می مونه و خودش.حتی اگر دورمون هم شلوغ باشه از آدما باید یادم بمونه ته تهش هیشکی نیست.جز خودش
یاسمن جان
منم این احساست رو خیلی تجربه کردم
میتونم تا این حد اشاره کنم که در مدت 3ونیم سالی که از فارغ التحصیلی گذشته،
تا جایی که یادم میاد همیشه من به دوستام زنگ زدم یا پیام دادم
اگه من سراغشونو نگیرم کسی یادی از من نمیکنه!
پاسخ:
اسما
چرا اینجوریه؟ 
نمیدونم
شاید فاصله های شهری، بین دل هامون فاصله انداخته!

هرچند این فقط یه توجیهه، برای دل خوش کردن دلم!
پاسخ:
هعی...
ولشون کن
ما که دیگه تصمیم گرفتیم وابسته نباشیم بهشون

و سلامی دوباره!

یاسمن درسته...من با دختر عمو م خیلییی دوست بود،دختر خیلی خوبیه.از وقتی که ازدواج کرد یه جور دیگه شد..کمتر با من حرف میزد..اون خنده هامون کمتر شد..


راستی یاسمن،میگم اگه ازدواج کردی یه موقع منو فراموش نکنی ها!می ترسم یه روزی برسه که با خودت بگی آخه این دختره کیه که از من ده سال کوچک تره و من باید باهاش چت کنم با وجود اینکه ندیدمش تا حالا!


خلاصه اینکه اگه یاسمن عاشق بشه اولین نفر به من میگه...مگه نه؟؟:)))


یاسمن من هیچ وقت دختر عموم رو فراموش نکردم،ولی اون حتی حالا هم که طلاق گرفته خشک به نظر می رسه...:((

پاسخ:
اوه خدای من.دخترعموت پس شرایط سختی هم پشت سر گذاشته...

ببین متینا!من که بعیده حالا حالاها ازدواج کنم.در ثانی اگر هم ازدواج کنم اون آدم یکیه شبیه خودم پس همچنان خود خودم باقی می مونم و اون قدری دچار تغییر تحول نمیشم که تو رو یادم بره یا ارتباطم باهات جدی شه.وای حتی فکرشم نکن...من ارتباطم با شماها قطع شه از این شادابی و نشاط نوجوانانه طور دور میشم.اوه نه...نه...فکرشم نکن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">