مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۲۰ ب.ظ

به عطر نافه ی خود خو کن

اینجا معدود جایی ست که می توان در آن با خیال آسوده از دلتنگی ها نوشت.از تنهایی ها.و خاطر جمع بود که هیچ کس از این ابراز احساسات شخصی سوء استفاده نمی کند.کسی نمی آید به زور خودش را بچسباند به دنیای آدم و تصور کند مقصود از این نوشتن ها طلب ترحم است یا که دوستی.

دیروز با کسی دچار به این روزهای خودم رو به رو بودم.دلم برای او هم گرفت وقتی که دیدم از تنهایی اش آزرده خاطر است.وقتی که دیدم او هم این روزها دور و برش خالی ست.اما این ها هرگز نمی توانست دلیلی بر شکل گیری یک دوستی جدید میانمان باشد.دلیلی بر اینکه بخواهم او را به دوستی برگزینم یا او مرا.آدم ها در تنهایی آسیب پذیر ترند.احتمال خطا در انتخاب هایشان بیشتر می شود.و وقتی می دانی ورود در یک رابطه می تواند تو را بعدها دچار دردسر کند بهتر است هرگز به آن ورود نکنی.این را دیگر به خوبی دریافته ام.

دیروز طاقتم طاق شده بود.اتفاقا بعد از صحبت با او یادم آمد چقدر دچار به تنهایی ام و حالی ام نیست.نمی دانستم به کجا دخیل ببندم.پای کدام کوه نام دوست را فریاد زنم و بازتاب صدای خودم را به منزله ی پاسخ دروغین دوست دریافت نمایم.

به آن سه نفر که بیشتر دلتنگشان بودم پیام زدم.اکتفا کردم به نوشتن بیتی هم آوای با سعدی:

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمی شود ما را

آه کشیدم و فرستادم.

یاد خردادماه گذشته افتادم.یاد خردادی که نتایج اولیه ی ارشدم آمده بود و اصلا راضی نبودم.دندان عقلم را با آن میزان حساسیتی که روی آن بود جراحی کرده بودم و متن هایم پشت هم رد میشد.و آن روزها هم تنهای تنهای تنها بودم.آن قدر که دیگر برای تنهایی ام گریستم.

این روزها تکرار همان روزهای سال گذشته است و من هر سال بیشتر کنار خودم تکثیر می شوم.

من هر سال جای خالی دوستانی که از زندگی ام آرام آرام بدرود می کنند را از نسخه های جعلی خودم پر می کنم و شبیه به آینه خانه ای می شوم که به هرسوی آن می نگرم جز خودم نمی بینم.

راستی چقدر دلم برای آن آهنگ محسن چاوشی تنگ شد که می گفت:

کسی نمی شنود مارا،اگر که روی سخن داری،و درد حرف زدن داری،اگر دهان خودت هستی،اگر زبان خودت هستی،به گوش های خودت رو کن...

۹۸/۰۲/۰۸
یاس گل

نظرات  (۱)

راست میگی یاسمن
آدما اونقدر شلوغ و پر مشغله  شدن که حوصله نمیکنن پی زندگی بقیه رو بگیرن...اونم توی وبلاگ
اینجور آدم ها خیلی کم هستن اما هنوز هستن!
تازه فهمیدم راز اون بیت شعر چی بود و بیشتر از قبل بهت ایمان آوردم:)
پاسخ:
آره خب
همینه
خیلی چیزا عوض شده.من فکر کنم امثال من و تو بیشتر به دهه شصتی ها می خورن تا هفتاد هشتاد
باور کن
و خب اابته من واقعا این مدل زندگی رو دوست دارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">