مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۲۸ ب.ظ

باید حرکت کنم

باید در مورد برخی چیزها حرف بزنم.حرف زدن و نوشتن درباره ی چیزی،گاهی مرا ملزم به اجرای آن هم می کند.

دو سال پیش که برای شرکت در کنکور ادبیات اقدام کردم،چیزی حدود پنج ماه مطالعه ی 3-4 ساعته داشتم.این میزان مطالعه برای کنکور ارشد ساعت مطالعه ی زیادی محسوب نمی شود.در هرحال به یک رتبه ی سه رقمی دست یافتم و در هیچ یک از دوره های روزانه و شبانه ی تهران،پذیرفته نشدم.البته در مورد دو انتخاب آخرم اوضاع بهتر بود و فاصله ی بسیار کمی با پذیرفته شدگان داشتم.

هدفم مشخص بود.فقط شهر محل سکونتم را می توانستم انتخاب کنم و فقط دوره های روزانه و شبانه.

آن سال گذشت و در کنکور ارشد سال بعدش شرکت نکردم.

تا اینکه نزدیک به تابستان امسال تصمیم تازه ای گرفتم و رشته ی جدیدی را برای شرکت در آزمون انتخاب کردم.رشته ای که البته همچنان به نحوی با ادبیات هم مرتبط است اما برای خودش رشته ی مستقلی محسوب می شود.

زمانی که این تصمیم را گرفتم برخی از اطرافیان گفتند به نظر ما ادبیات بهتر بود اما من هم دلایل خودم را داشتم و بی گدار به آب نزده ام.

تابستان را خوب درس خواندم.به نظرم شروع خوبی بود.

اما پاییز را به درستی درس نخواندم و همچنین دی و بهمن را.

این موضوع یعنی شرط پیوستگی در مطالعه،اهمیت بالایی دارد و من هرچقدر هم که در تابستان خوب شروع کرده باشم،به دلیل تنبلی کردن در فواصل بعدی،فرق زیادی با کسی که کم درس خوانده باشد ندارم.

اما خبر خوب این است که کنکور ارشد به تعویق افتاده است.

هنوز به طور مشخص نمی دانم تاریخ برگزاری آزمون چه زمانی است اما این می تواند یک فرصت بسیار خوب برای شروع دوباره باشد.

با این همه هنوز مسائلی وجود دارد که باید برای خودم حلشان کنم.

خاطرم هست آن سال میزان استفاده ام از فضای مجازی تا حد زیادی کاهش پیدا کرده بود.گاهی برای یک هفته اینترنتم خاموش بود یا مثلا به اینستاگرام هر دو هفته یک بار سر می زدم.تقریبا عالم و آدم می دانستند که من کنکور دارم و همین هم مرا در مسیری که پیش رو داشتم جدی تر می کرد.

اما این بار دلم نخواست با کسی چیزی بگویم.ترجیح دادم تنها در صورت قبولی در موردش حرف بزنم و انگار همین موضوع باعث شد کمی هم به بی خیالی طی کنم.

از ساعت مطالعه ام در روز راضی نیستم.خیلی کم است.خیلی خیلی.

ظرفیت پذیرش رشته ای که انتخاب کرده ام نیز بسیار کم است و سختی های خودش را دارد اما یقین دارم با یک مطالعه ی خوب در این مدت باقی مانده می توانم از پسش بر بیایم.

این ها را دارم منتشر میکنم تا بلکه توی رودربایستی با همین تعداد اندک مخاطبان قرار بگیرم و مثل آن سال بچسبم به درس.

می دانم که به شدت نیازمند ورود دوباره به دانشگاهم و این یکی از آن چیزهایی است که به شوق آن زندگی میکنم.

 

 

۹۸/۱۲/۲۱
یاس گل

نظرات  (۲)

تو میتونی. ببین کی گفتم.

پاسخ:
سارا چقدر ممنونتم

من تو درس خوندم خیلی زیاد تنبلم و اصلا آدمی نیستم که بشینه ساعتای طولانی و منظم و مشخصی درس بخونه و نمیدونی چقدددر سخته اینکه یه وقتایی خودمو مجبور کنم به این کار! ولی میدونی‌... همه ی اینا زود میگذره و چشم رو هم بذاری مهر شده و تو دانشجویی:) خواستم از این حرفای امیدوارکننده بزنم مثلا! سال جدیدت هم پیشاپیش مبارک و امسال کلی اتفاقای خوب برات بیفته:)

پاسخ:
نیکو! چقدر حرفت به دلم نشست. یه جوری گفتی انگار جدی جدی مهرماه سر کلاس های دانشگاه نشستم. چقدر خوبی تو. نیکو الهی که سال جدید خیر ببینی.دنیات پر بشه از اتفاق های قشنگ.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">