مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۴۶ ب.ظ

روز موعود

یک کبوتر بر بام،

و طلوعی پُر از آوازِ خدا.

در و دیوار به جان آمده از سِرّ حیات.

بنگری از لب هر پنجره آن سوی جهان،

سخنی بر لب هاست،

آشنایی در راه...

 

می نوازد بر گوش

قدمی نرم و خوش آهنگ ز دور.

می رسد از ره دور،

یک علمدار که جان می دهد از عمق وجود،

تک تک دل ها را.

شور و شوقی برپاست

در میان گُلِ نورسته ز خاک.

می زند باد سراسر همه جا

سازی از عشق و شباب.

قاصدی گر رسد از راه بیارد امّید.

کوچه زینت شده است.

می رسد از ره دور،

آن علمدارِ پُر آوازه ی ادیان و قرون.

چشم اگر گردانی،

نیست اندک اثری ملحد را.

واحدالعین نهان گشته ز انظار و مسلم شده از پیش که حق آمدنی ست.

پس بگویید برون آ

و همانا که مصاف تو همین جاست،

برون آ که فراخوانَدَت آن یار...

 

براده های یک ذهن:

از مجموعه اشعارِ آن زمانی.

حالا که قرار نیست شاعر شوم و دیگر قصد چاپ کتاب شعری هم ندارم چه بهتر که اشعار چند سال پیش را با شما به اشتراک بگذارم و منتشرش کنم.

۹۹/۰۱/۲۰
یاس گل

نظرات  (۳)

خب چرا چاپش نمیکنی :(

پاسخ:
آخه تعدادش قابل توجه نبود 😊

چه قدر زیبا:))))

عیدت مبارک:)

پاسخ:
عید شما هم خیلی مبارک باشه
سلام یاسمن خودت گفتی؟ باورت میشه انقدر سریع می خوندم تا به اسم شاعرش برسم برم یه بار دیگه بخونم با آرامش بخونم و بلند بخونم آقامونم بشنوه
پاسخ:
تو همیشه محبت داری و من این محبت هات فراموش نمیشه
مال چند سال پیشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">