مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۳۹ ب.ظ

در جستجوی آب

جهان را در جستجوی آب می گردم.
به جرعه ای سیرابی،نمی رسم.
که پس از تو آب ها در نظرم سراب است و اقیانوس ها سراب و دریاها سراب.
تشنه ام.
بیش از هزار و سیصد و اندی سال است که تشنه ام!
کاسه های ترحم اگر چه از پِیِ هم به سمتم دراز می شوند و می گویند:بنوش! اما،دست ها را پس می زنم و فریاد می کشم: از دست کسی جز او،جز از کاسه ی او آب نمی نوشم.
دست های تو اسم رمزِ همه گریه های عالم است.
تا اسم دست های تو می آید،کاسه ها بر زمین می افتند و آب ها از خجالت سرخ می شوند و سرخی ها،دوباره مرا،یاد تو می اندازند.
صدای تکاپوی اسبی هرسال در گوشم تکرار می شود و من، از پی تشخیصِ سمت و سوی صدا،به دنبالِ اسب و سوارِ بر آن می گردم.
صدای دویدن آن اسب،هی دور و دورتر می شود و جایی در بی مکانیِ زمان،به خاموشی،به سکوت می گراید.
بیش از هزار و سیصد و اندی سال است که منتظرم.منتظر دیدار مجددِ روی ماه آن یکه سواری،که قبلِ رفتن،قول برگشتن داده بود،برگشتن با مشک هایی از آبِ رودِ حقیقت لبریز.
مشک هایی،به اندازه وَ به قدر کفایت،برای سیراب کردن همه تشنگان عالم پس از این همه سال.
جهان را در جستجوی آب می گردم اما،به جرعه ای سیرابی،نمی رسم.که پس از تو آب ها در نظرم ... 

 

براده های یک ذهن: 

برای آن سقا

۹۹/۰۶/۰۷
یاس گل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">