flower market
چشم هایم را می بندم.می دانم این کار برای سفر،ضروری ست.
صبح است،صبح خیلی زود.
ساعت چند است؟نمی دانم.اما باید پیش از طلوع آفتاب آنجا باشم.پس احتمالا زمان،چیزی بین سه تا چهار صبح است.
بله.فقط کافی ست همه چیز را پیشِ روی خودم تصور کنم.(مثل خیلی چیزهای دیگر که فقط با تخیل به آن ها رسیده ام.)
حالا کجا هستم؟
بازارِ گُلِ قاضی پور،هووینا،یا شاید هم دادار،مولیک گات یا که دال.همزمان در دهلی،بنگلور،بمبئی،کلکته،کشمیر.
اینجا شبیه هیچ بازار گلی در جهان نیست.
سبد سبد گل رنگارنگ و ارزان،غرفه های معطر،راهروهای تنگ و باریکِ خوش بو،رشته های گل زرد و نارنجی جعفری،قایق های پرگلِ شناور بر دریاچه ی دال.
اینجا مدهوش می شوی.از دست می روی،حتی در خیال.
کافی ست همه چیز را پیشِ روی خودم تصور کنم،اما...همین کافی ست؟نمی دانم.
باید پیش از طلوع آفتاب آنجا باشم.
گل ها زود پژمرده می شوند ...
عکس از سایت الی گشت.برای دیدن تصاویر بیشتر به اینجا سر بزنید.