مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
سه شنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۴ ب.ظ

شب، رادیو، هتل المپیک

شب که می‌شود،رادیو آوا را که روشن می‌کنم،خیال می‌کنم دوباره آنجایم. در هتل المپیک.

خودم را می‌بینم که دوباره از پله‌ها با احتیاط پایین می‌آیم و از اتاق می‌روم بیرون.می‌روم در کافه‌ی هتل که دارد یکی از مسابقات ورزشی را نشان می‌دهد می‌نشینم.می‌روم در رستوران که یکی دو ورزشکارِ چهره نشسته‌اند،می‌نشینم.یا اصلا می‌روم در محوطه‌ی باز و آرامش‌بخش آنجا قدم می‌زنم.

بعد یک شب دل‌پذیر دیگر طی می‌شود و صبح،در کنار ورزشکاران از صبحانه‌های مخصوص آنجا می‌خورم‌.

هتل المپیک انگار سرزمینی جدای از تهران است.انگار در دل این شهر نیست،مال اینجا نیست.

دوست دارمش‌.

 

+چنان به بچه های اینستاگرام خو گرفته ام که یادم رفته بود یک زمان تنهایی هایم را در همین خانه ی کوچک مجازی ام،در همین وبلاگ پر می کردم.می خواهم دوباره کنار این اهالی باشم و برای خواندن پست هایشان بیشتر وقت بگذارم‌ و با آن ها حرف بزنم.

 

۰۱/۰۶/۰۸
یاس گل

نظرات  (۴)

رسیدن به خیر

پاسخ:
البته همیشه به روز بودیم فقط کیفیت حضور رو بالا می بریم

واقعا هیچ جا وبلاگ نمیشه.

پاسخ:
کاش همیشه بمونه برامون
۰۹ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۴۲ یاس ارغوانی🌱

شما که هستین اتفاقا :) البته احتمالا کیفیت بودنتون برای خودتون پایین اومده ولی گرچه من چراغ خاموش می۷ونم و میرم ولی خوشحالم که می‌نویسید همیشه :)

 

پاسخ:
درسته
من همیشه با پست جدید به روز بودم اما زیاد فرصت نمی کردم به صفحه بچه ها سر بزنم

کاشکی من یه رادیوی‌ قدیمی داشتم. شبیه بابابزرگ‌ها.

پاسخ:
منم :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">