مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
دوشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۱۹ ب.ظ

دیدارهای اتفاقی در این شهر شلوغ

این شهر بزرگ است،زیادی شلوغ است،قبول.

اما هیچ‌یک از این‌ها دلیل نمی‌شود که تو بعضی آدم‌ها را پس از سال‌ها، اتفاقی توی یکی از همین خیابان‌ها دوباره نبینی!

مثل آن روزی که استاد زبان انگلیسی دوره پیش دانشگاهی‌مان را -چند سال پیش- نزدیک دانشگاه دوره کارشناسی ام،درست رو به روی ایستگاه مترو قلهک دیدم و از دیدنش شگفت زده شدم.هرچند که نشد جلو بروم و به یاد ایشان بیاورم من کدام دانش‌آموزِ آن موسسه‌ام‌.

و مثل امروز که پس از سال‌ها،وقتی توی ماشین نشسته بودم تا خواهرم برگردد،مردی از جلوی ماشینمان گذشت و من پس از اندکی دقت در چهره مرد گفتم:وای استاد بیغمی!استاد بیغمی.

می‌دانی این مرد که بود؟

استاد ادبیات پیش‌دانشگاهی‌ام‌.کسی که در تمام این سال ها دلم می خواست باز هم ببینمش و بابت آن روزها که مهر ادبیات را در دلم قوت بخشید از او تشکر کنم.

اما از ماشین پیاده نشدم.چون مرد از خیابان گذشت و من هم باید سریع تر برمی‌گشتم.

بعد گفتم یعنی ممکن است در همین خیابان باز هم ببینمش‌؟

شما بگویید!ممکن است؟

۰۱/۰۶/۱۴
یاس گل

نظرات  (۴)

۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۴۱ یاس ارغوانی🌱

خیلی اتفاق باحالیه اینکه بعضی آدم هارو که سالهاست از آخرین دیدارت میگذره، اتفاقی توی خیابون یا جایی ببینی :)

پاسخ:
آره اصلا انتظارش رو نداریم که یهو اتفاق می افته
۱۷ شهریور ۰۱ ، ۰۷:۱۱ حاج‌خانوم ⠀

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام یاس جان

همه این دیدن‌ها رزق است و مقدر الهی... دریابیم برای چه و چرا آن ادم را دیده‌ایم. برایم زیاد اتفاق افتاده...

خیلی،

دیدن یک آدم دور ئوست‌داشتنی، خوشحالم می‌کند، خیلی، اما دیگر شگفت‌زده نمی‌شوم.

پاسخ:
پس فکر کنم زیاد پیش اومده که دوباره اتفاقی آدم ها رو ببینی
چه خوب که خدا دیدار اتفاقی چنین آدم های خوبی رو رزق ما قرار میده
۱۷ شهریور ۰۱ ، ۱۹:۰۱ حاج‌خانوم ⠀

تازه آدم‌ها رو اتفاقی دیدن، هیچی 

به هر آدم جدیدی هم می‌ریم، معمولاً تهش آشنا درمی‌آیم.

مثلاً یه دوست شمالی، توی جاده اربعین دیدم و کلی حرف زدیم، توی موکب بقیع (موکب شیعیان عربستان)

نه همشهری بودیم و نه موکب، ایرانی بود. دو روز بعد اتفاقا دوستی وبلاگی که حقیقی شده بود، پیامک داد... اون دوست شمالی، خواهرش بود😂🤣

دنیا خیلی کوچیکه...

 

پاسخ:
واااای این خیلی عجیب و بامزه بود 😆😯

اما از اینجا برات نگم یاسمن، توی شهر که راه می‌ری آدم آشنا می‌بینی. محله که اصلا هیچی. از در بیای بیرون اینور و اونور و روبه‌روت خاله و عمه و دایی و این‌ها می‌ببینی. =)

پاسخ:
وای چه بامزه. اونجا برعکسه،اگر کسی رو یه مدت نبینی عجیبه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">