مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۱۶ ب.ظ

کلمات و اندیشه ها

با پریسا وارد کلاس مثنوی می‌شویم. به زهرا هم اصرار می‌کنیم که یک بار بماند و این کلاس را امتحان کند. شاید او هم مثل ما خوشش آمد. زهرا این پا و آن پا می‌کند. می‌خواهد برود اما همچنان در کلاس ایستاده. بالاخره راضی‌اش می‌کنیم و روی صندلی می‌نشیند.

استاد وارد کلاس می‌شوند و از تعداد کم دانشجوها تعجب می‌کنند. می‌پرسند: پس بقیه کجایند؟

ما می‌خندیم و می‌گوییم: ما به جای بچه‌های کارشناسی هر روز به تعدادمان اضافه می‌شود.

و البته آرام با هم پچ‌پچ می‌کنیم که: چطور جرات کرده‌اند سر کلاس‌های استاد نیایند؟ دیگر همه می‌دانند استاد به کسی نمره‌ی کشکی نمی‌دهد و روی فعالیت‌های کلاسی حساس است! پس چرا نمی‌آیند؟

 

استاد در ابتدای کلاس می‌گویند نمی‌شود کسی جهان‌بینی مولانا را نفهمد و به آن آگاه نباشد و همزمان بگوید مثنوی را دوست دارد. ما در مورد مثنوی با دولایه مواجه ایم. یک لایه، در سطح قرار دارد و همین چیزی است که می خوانیم و لایه بعد یک لایه ی متافیزیکی است. به همین خاطر اگر کسی جهان او و باورهایش را نفهمد در همان لایه ی سطحی می ماند و چه بسا از خواندنش هم چیز زیادی دستگیرش نشود.

 

درس به این‌جا رسیده است: "امر حق به موسی علیه السلام که مرا با دهانی خوان که بدان دهان گناه نکرده‌ای". چند بیت نخست را می خوانیم و به این ابیات می رسیم: 

یا دهان خویشتن را پاک کن

روح خود را چابک و چالاک کن

ذکر حق پاک است چون پاکی رسید

رخت بر بندد برون آید پلید

می‌گریزد ضدها از ضدها

شب گریزد چون بر افروزد ضیا

چون در آید نام پاک اندر دهان

نه پلیدی ماند و نه اندُهان

 

استاد می گویند جالب است که مولانا در آن زمان چنین مطالبی را برای ما مطرح می کند و حالا ما در عصر معاصر در "فلسفه ی زبان" با همین مفاهیم مواجه ایم. فلسفه ی زبان می گوید کلمات و الفاظی که آدم ها به کار می برند خبر از جهان بینی آن ها می دهد. گاهی برای رسیدن به رای و اندیشه ی یک شخص ابتدا کلمات مورد استفاده ی او را جمع می کنند بعد نگاه می کنند ببینند این کلمات در تقابل و تضاد با چه کلماتی هستند. این تقابل خبر از کدام اندیشه می دهد؟ شما وقتی بفهمید این اندیشه در تضاد با چه اندیشه ای است، جهان بینی و طرزفکر واقعی و مقابل آن را هم به دست آورده اید.

 

در داستان بعدی، می رسیم به آن جا که ابلیس به کسی می گوید این همه دعا کردن چه فایده دارد. خدا که جوابت را نمی دهد. آن شخص دلگیر می شود و می خوابد. در خواب خضر نبی را می بیند. خضر به او می گوید پس چرا دیگر دعا نمی کنی؟ او می گوید می ترسد از آنکه او را از درگاه برانند و پاسخش ندهند. خضر می گوید می دانی که همین الله گفتن تو،همین که نام خدا را بر زبان می آوری یعنی خداوند تو را پاسخ گفته است؟ وگرنه حتی اجازه ی اینکه نام او را به زبان بیاوری هم به تو نمی داد. مولانا دعا کردن و آوردن نام حق بر زبان را هم نعمت و لطف خداوند می داند. نعمتی که ممکن است از شخصی گرفته شود. در جهان بینی او وقتی خداوند دردی می دهد این هم از لطف اوست چرا که انسان در هنگام درد و رنج است که نام خدا را بر زبان می آورد.

 

داستان دیگری می خوانیم. بعد، استاد داستان هایی که امروز خوانده ایم با هم پیوند می زنند و می گویند: شاید حالا متوجه این موضوع بشوید که هدف از این همه توصیه به دعا خواندن و گفتن اذکار چیست. این کلمات می توانند اندیشه ی شما را بسازند. جهان بینی شما را.

 

من،به کلماتم فکر می کنم.

به اندیشه ام.

و به نام خدا ...

۰۱/۰۸/۱۵
یاس گل

نظرات  (۲)

۱۵ آبان ۰۱ ، ۲۱:۰۱ زری シ‌‌‌

منم دلم خواست بیام سر کلاس که :))))

پاسخ:
:))) آره کلا جاذبه‌ی بالایی داره کلاسش. البته جلسه بعد امتحان دارن ما دیگه مزاحمشون نمی‌شیم تا بعد.

منم کلاس این استاد :`````)

پاسخ:
هرجلسه به خودم میگم چرا ضبطش نمی‌کنم یا چرا کاغذ قلم نمی‌برم و فقط به ذهنم اکتفا می‌کنم 🙃 حالا من اینجا هردفعه یه بخشی از صحبت‌ها رو میام می‌نویسم که اگه دوست داشتین بخونین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">