مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۱۷ ب.ظ

به خویشتن مشغول باش

این روزها سراغ خواندن قابوس‌نامه رفته‌ام. باب دهم درباره ترتیبِ خوردن و آداب آن است. در این باب آمده هنگام غذا خوردن به خویشتن مشغول باش و در لقمه دیگران ننگر. بعد حکایتی آورده که روزی کسی پای سفره در لقمه شخصی تار مویی دید و گفت فلانی تار مو را از لقمه‌ات بردار. آن شخص لقمه را زمین گذاشت و رفت. مرد یک نفر را پی او فرستاد و گفت برش گردانید و بپرسید چرا رفت؟ آن فرد در پاسخ، پیغام می‌فرستد که من از غذای کسی که تار مویی را در غذای من ببیند نمی‌خورم.

مقصودِ آن شخص این است که من پای سفره کسی که با چنین دقتی حواسش به لقمه و غذای من است نمی‌نشینم. از آن سفره نخوردن بِه.

یاد روزهای بسیاری می‌افتم که بارها از این و آن شنیدم: 《دختر تو چقدر کم‌خوراکی》 ،《بیشتر بخور جان بگیری》، 《خب همین‌قدر می‌خوری که انقدر لاغری》 و ... . برایم سوال شد که این‌ها هم شبیه حکایت آن مرد نیست؟ من که از سهم غذای کسی نمی‌زنم، اضافه و باقی‌مانده غذایم را هم هدر نمی‌دهم و همیشه با خودم به خانه می‌برم. آینه هم در خانه‌مان هست. می‌دانم ظرفیت و حجم همیشگی خوراکم چقدر است. این حرف‌ها دیگر برای چیست؟

امروز که داشتم از یک رستوران غذا سفارش می‌دادم به جای همبرگر کامل، مینی برگر گرفتم. با خودم گفتم لابد اگر دوستانم اینجا بودند باز هم باتعجب می‌پرسیدند: تو واقعا با این یک ذره غذا سیر می‌شوی؟

کاش همه‌مان حواسمان به لقمه خودمان بود و به خویشتن مشغول بودیم‌.

۰۲/۰۳/۱۲
یاس گل

نظرات  (۲)

بچه که بودم توی مهمونی ها ، همیشه موقع غذا خوردن ، درباره کم غذا خوردن من حرف میزدن ... 

واقعا خدا رو شکر اون روز های نکبت گذشت 

البته دیگه خیلی کم مهمونی میرم :(

پاسخ:
برای من از هفت سالگی تا الان ادامه داره 🙂 البته بیشتر توی جمع های دوستانه این مشکل رو دارم.
معمولا اون لحظه که چیزی می‌گن خیلی برام مهم نیست و حتی ممکنه با شوخی بگذرونم ولی اون حرف توی ذهنم می‌مونه و ضبط می‌شه.

کاش جدی جدی این عادت و فرهنگ نطر دادن درباره‌ی دیگران نبود! چه مثبت چه منفی. من عضلات شانه‌م ضعیفن بعد این قوز دار ایستادن تو فرهنگ بعضیا تعبیر میشد به چیز مسخره ای مثل حیا و جدا کاری که با من کرد این بود که متوجه مشکل ضعف جدی عضلاتم نشم.

کلا منم خیلی با نطرات دیگران اذیت شدم هم نطرات مثبت هم منفی ولی یه چیزی خیلی تازگیا کمکم می‌کنه. میگم ببین اره فلانی اینو داره بهت میگه. نظر خودت چیه؟به نطرت چقدر درست می‌گه؟ اگر درست می‌گه خب ایا میتونی کاری کنی؟ نمی تونی؟... جدا این سوال جواب ها خیلیییی کمکم کردن. قبلا نظرات دیگران رو درباره‌ی خودم خیلی جدی میگرفتم الان فقط در حد این سوال جواب ها درگیر میشم.

پاسخ:
آره کاش نبود یا لااقل کاش پا به پای افزایش آگاهی مردم توی زمینه های مختلف ، یه تغییری هم توی این خصوصیت اخلاقی‌شون می‌دیدیم.
فکر می‌کنم درستش همینه که گفتی. یعنی بعد شنیدن هر حرف اگر از نظر خودمون درسته بیشتر بهش فکر کنیم و اگر نه اهمیتی ندیم که از نظر اون ها چه شکلی هستیم و چه شکلی نیستیم. این شیوه رو باید به مرور در خودم تقویت و نهادینه کنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">