مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

مسافر پیاده

هـنـــوز در سـفـــرم

نه آنکه جهانگرد یاکه در سفر باشم،اما،
مسافرپیاده بخوانیدمرا،
که درجاده های تخیل ناگریز ذهن،محبوس مانده ام،
واین ها ورق پاره های همان زندان است

استفاده از مطالب با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است

بایگانی
شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ

به تناسبِ مسیری که در آن هستیم

۲۳ساله بودم و هرچه زمان می‌گذشت بیش از پیش دلم می‌خواست نویسنده بزرگی شوم. اگر از من درباره آرزوهایم می‌پرسیدید می‌گفتم دلم می‌خواهد روزی برسد که تمام دنیا داستان‌هایم را بخوانند. و به آینده‌ای فکر می‌کردم که از روی کتاب‌هایم فیلم‌های پرطرفدار بسازند. خودم را می‌دیدم که به این کشور و آن کشور دعوت می‌شوم و تا پایم را در سالن می‌گذارم هیاهوی طرفداران بلند می‌شود و یک‌صدا نامم را می‌خوانند و من بغض می‌کنم‌.

پس از آن به فکرم زد وارد رسانه شوم. دوست داشتم با شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی کار کنم. طرح برنامه می‌نوشتم و به یکی دو شبکه می‌فرستادم و پیگیر می‌شدم که نتیجه چه شد و آیا طرح پذیرفته شد یا نه. طرحم شکست می‌خورد چون حامی مالی نداشتم. تا اینکه یک روز بالاخره فرصت همکاری با یک شبکه سیما فراهم شد و تجربه‌اش کردم. وقتی کار تمام شد منتظر بودم تا باز هم همین مسیر را ادامه دهم و پیشنهادهای تازه‌ای دریافت کنم. گاه پیشنهادی می‌رسید اما با علاقه‌مندی من سازگار نبود. سعی می‌کردم ارتباطم را با اهالی رسانه بیشتر کنم تا فرصت همکاری بیشتری داشته باشم.

زمان گذشت و گذشت و دیدم دارم با نشریات کودک و نوجوان همکاری می‌کنم. برای آن‌ها می‌نویسم. آن روزها هنوز هم به "نویسنده بزرگ شدن" فکر می‌کردم. آرزویم همین بود.

با ورودم به رشته ادبیات همه‌چیز عوض شد. هرچه بیشتر جلو می‌رفتم بیشتر مجذوب این فضا می‌شدم. با اینکه همچنان با نشریات همکاری داشتم اما می‌دانستم که آرزوهایم دارند دستخوش تغییر می‌شوند. و بالاخره روزی رسید که دیدم دیگر آرزو ندارم نویسنده بزرگی شوم! دیگر دنبال این نیستم که کسی از روی نوشته‌هایم فیلم بسازد. من عاشق نوع دیگری از نوشتن شده بودم‌. من شیفته کسانی شده بودم که عمرشان را صرف پژوهش‌ کرده بودند. نظریه می‌دادند. مقاله می‌نوشتند. در سمینارهای مختلف شرکت می‌کردند و دیگران را از نتایج آخرین تحقیقاتشان باخبر می‌کردند.

دیگر می‌دانم آینده همیشه آن‌طور که ما درموردش فکر می‌کنیم و برایش برنامه می‌ریزیم نیست. آرزوهای ما، اهداف ما به تناسب مسیری که داریم از آن عبور می‌کنیم عوض می‌شوند. حتی همین حالا که این پست یا فِرِسته را می‌نویسم هم معلوم نیست چه چیز در انتظار برنامه‌ها و آرزوهای فعلی‌ام باشند.

۰۲/۰۳/۲۷
یاس گل

نظرات  (۱)

۲۷ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۴۹ یاسمن گلی :)

بله کاملا موافقم . آرزو ها و رویاهامون دست خوش تغییرات میشن ‌. 

پاسخ:
همین‌طوره 😊 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">