يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۳۳ ب.ظ
حاضرِ غایب
بله! شاید دیگر نتوانم در این دنیا با تو خاطرۀ جدیدی بسازم گل مینا، اما در خوابهای شبانهام هنوز مشغول خاطرهسازیام.
مثل دیشب که تو را در خانهات دیدم. بقیه را نشان میدادی و با دلتنگی میگفتی: «آنها مرا نمیبینند. تو مرا میبینی. فردا بیا.» و من گفتم: «میآیم.» به این فکر میکردم که اگر اینبار خانهتان بیایم واقعا میبینمت؟ گفتم: «راستی یادت هست هر وقت خانهتان میآمدم دم در میگفتی قربان گونههایت بروم و دستت را اینشکلی روی گونههای خودت میگذاشتی؟»
گفتی: «یادم است.»
چه خوب که هنوز در خوابهایم حاضری.
۰ نظر
۰۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۳۳